امام حسین یا عمرسعد بحث حامد و سروش ؟ ! ؟
در این نوشتار مقداری از انتقادات سال 95 پیرامون بحث مذاکره را طرح میکنیم با توجه به این نکته که الان پسابرجام است و ما از « نیاز به تحریف تاریخ جهت رسیدن به اهداف » عبور کرده ایم ان شاء الله
پاسخ هایی کوتاه به ادعای دروغین جناب سروش محلاتی را از جناب حامد کاشانی با اسم رمز سروش و حامد می آوریم
خبرگزاری تسنیم از ایرنا : از گذشته تا به امروز برخی تلاش کردهاند با اهداف و انگیزههای متفاوتی اقدام به تحریف و دروغپردازی در مورد حواشی این حادثه بزرگ کنندتلاش داشتهاند موضوعاتی را مطرح کنند تا اهداف سیاسی خود را محقق سازند. به تازگی آقای سروش محلاتی در برنامهای عنوان کرده است که جنایتکاران کربلا خودسر بودند و اساساٌ یزید به دنبال کشتن امام حسین (ع) نبود! بعد هم که اسرای کربلا به شام رفتند، با آنان به ملاطفت رفتار کرد!تلاش کرده نقش یزید در حادثه کربلا را کمرنگ جلوه دهد و به عبارت دیگر به تطهیر نماد ظلم و ستم در تاریخ اسلام بپردازدمسلم است ایشان از حامیان فتنه و از اصحاب فتنه بوده اسو چندین بحثی که در ارتباط با اهلبیت (ع) مطرح کرده هم در جهت توجیه خواستها و رفتارهای سران فتنه است . اصل حرف او این است و میخواهد نظام مقدس ولایی را با نظام یزیدی در یک سطح و یک کفه قرار بدهد و آن را به چالش بکشد
تمام منابع نوشتند وقتی یزید روی کار آمد به حاکم مدینه نوشت که از تمام مردم بخصوص حسین بن علی(ع) برای من بیعت بگیرد و اگر حسین بیعت نکرد سر او را جدا کن و برای من بفرست و با بقیۀ مردم هم همین کار را بکن، این عین دستور یزید است که در تاریخ آمده است که ایشان این را به دروغ طور دیگری جلوه میدهد.
سروش
می دانید که یکی از اقدم منابع تاریخ کربلا، همان مقتل ابی مخنف هست. که خب این شخص حدود 60-70 سال بعد از کربلا بوده و گاهی قضایایی را با یک واسطه نقل می کند. متاسفانه این تاریخ ابی مخنف و مقتل ابی مخنف، در دست ما نیست و از آثاری است که از بین رفته است. فقط آنچه را که ما از این تاریخ داریم، نقلهایی است که برخی از مورخین از این منبع کرده اند مثلا طبری از ابی مخنف مطالبی را نقل می کند. حالا در زمان ما هم آمده اند این کتاب را بازسازی کرده اند، یعنی این نقلهای مختلف را جمع آوری کرده اند که تا حدودی نشان می دهد که در مقتل ابی مخنف چه بوده است. به هر حال یکی از بهترین منابعی است که کم و بیش در قصه کربلا ما داریم که خیلی نزدیک به عصر خود حادثه است. از ابی مخنف نقل کرده است که «انهما کانا التقیا مرارًا ثلاثًا أو أربعًا» امام حسین(ع) و عمربن سعد بارها با یکدیگر ملاقات کردند. او می گوید سه یا چهار بار با یکدیگر ملاقات کردند.
حامد
مدام تعریف میکند. آقا یک کتاب اعتبار دارد ربطی به تک تک اخبار آن ندارد. اگر اینطور بود باید تمام آدمهای معتبر آن کتاب را که میبینی همهی آن باید معتبر باشد. بحار علّامهی مجلسی، کلّ تهذیب، کلّ استبصار، کلّ تحف العقول، کلّ نهج البلاغه همینطور. چه کسی این را گفته است؟ اینقدر آدم معتبر داریم گاهی درصدد نقل است تازه برای شما میخوانم که ابو مخنف این گزارش را نقد کرده است، یعنی نپذیرفته است.
سروش
به هر حال یکی از بهترین منابعی است که کم و بیش در قصه کربلا ما داریم که خیلی نزدیک به عصر خود حادثه اس
حامد
میگوید: اقای ابو مخنف خیلی قدیمی است. راست میگوید قدیمی است ولی چه گیری است که دادی. روایات معارضی هم که شما نگفتی ابومخنف نقل کرده است. چرا آنها را نگفتی؟!
معارضهای آن را هم بحث بکنی در یک مسئله پنج تا نقل است، چرا یکی از آنها را میگویی، چهار تا از آنها را نمیگویی. اصلاً به روی خود نمیآوری. ۷۰ دقیقه حرف میزنی یک بار نمیگویی خلاف آن هم است. برای اینکه حرف عمرسعد را ثابت بکنی. اعتماد به حرف عمرسعد بکنیم. میگوید: ابو مخنف، چهار نقل دیگر هم برای شما میخوانم که آن را هم ابو مخنف گفته است که خلاف این حرف است. چرا آن را به اینها ترجیح دادی؟
تو فقیه اصولی هستی
سروش
بعث الحسین بن علی إلى عمر بن سعد، عمرو بن قُرظِه بن کعب الأنصاری
حامد
قُرَظه است ! قَرظه را هم اشتباهی قُرظه میگوید که قرظه بن کعب انصاری از اصحاب پیغمبر است، عمرو در سپاه امام حسین است، علی در سپاه دشمن است. دو تا برادر هستند یکی این طرف است و یکی آن طرف
تاریخ این مسئله را نگاه بکنید در یک سال نیم، دو سال اخیر از امام حسین درس مذاکره گرفتیم، بعد یک شیخی در خانه یکی کسی گفت: امام حسین دست داد، چون در مذاکره لابد دست میدهند. بعد پسر شیخ صادق آهنگران گفت: امام حسین دو تا پیشنهاد داد یا برگردم یا بروم مرز؛ سومی را جرأت نکرد که بگوید. ایشان آمد روضه را باز خورد. گفت: دست خود را در دست امیر المؤمنین یزید بگذارم. یعنی شما سیر را نگاه بکنی میبینی خاکریز به خاکریز جلو آمدند
مذاکره با کافر حربی شیءٌ، مذاکره با مسلمان منافق شیءٌ؛ آخر آقای فقیه! قیاس نباید کرد اصلاً
سروش
طبری
حامد
ادامهی مطلب طبری نقل این مطلب است، این را بعداً به شما میگویم، ادامهی مطلب نقد این است. این پاراگراف را نمیخواند، بعد میگوید که: ملاقاتها سه چهار دفعه صورت گرفته است، «فَکَتب عمر ابن سَعْد إِلَى عُبَیْد اللَّهِ بن زیاد» میگوید: وقتی بعد از این مذاکرات عمرسعد نامه نوشت
سروش
ولی نکته مهم در مقایسه این منابع دوگانه، این است که طبری کارش صرفا روایت و نقل قول است و شخصا چیزی به گردن نمی گیرد و تایید یا رد نمی کند بلکه با ذکر سند روایت می کند ولی شیخ مفید خود گزارش می کند و با حذف اسناد، مطالبی را که قبول دارد، می آورد. او درصدد جمع آوری و نقل گزارشاتی که معتبر نمی داند، نیست. از این رو در آن منابع اشاره به وجود روایت مخالف هم دیده می شود مثل بلاذری در «انساب الاشراف» بعد از نقل آن پیشنهات سه گانه منسوب به امام می افزاید: «و یقال انه لم یساله الا ان یشخص الی المدینه فقط» در حالیکه شیخ مفید این نقلهای مخالف را حذف کرده، چون قابل اعتنا ندانسته و فقط بر آن نقل پیشنهادهای سه گانه اعتماد داشته است .
حامد
حضرت آیت الله العظمی عمرسعد. این شیخ کلّ قیام کربلا را به گند کشیده است برای حرف عمرسعد. بعد برای اینکه شما باور بکنید میگوید: بگویم مورّخ سنی طبری گفته است، الآن از ارشاد مفید رو میکنم ببینید ارشاد شیخ مفید در مورد ائمّه کتاب دارد در ارشاد کتاب تاریخی است آنجا عقاید خود را مطرح کرده است، آنجا همین مطلب آمده است بفرمایید و چون شیخ مفید رد نکرده است، یعنی قبول دارد. شیخ مفید هم قبول دارد پس از نظر تاریخی مسئله اجماعی است. انصافاً روی کلهی منار اسفناج که هیچ، هنداونه سبز میشود.
کسی که درس خارج فقه دارد والله نمیتواند چنین چیزی را ندانسته باشد. در تمام کتب روایی ما خوب و بد با هم مخلوط است. برای همین به دست فقیه محقّق بدهند که این را تشخیص بدهد.
سروش
شیخ مفید گفته
حامد
من متن ارشاد شیخ را میخوانم شما ببینید در قیامت جرأت دارید بگویید که شیخ مفید یک چنین حرفی را قبول دارد. شیخ مفید میگوید: «رَجَعَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ إِلَى مَکَانِهِ وَ کَتَبَ إِلَى عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ»[۹] عمرسعد نوشته است. شما سر fact sheet آمریکایی… عمرسعد نوشته است، عمر سعد! آن ارسطو اینجا لازم بود چه میگفت: What to do?
عمر سعد گفته است نه زراره.
عمرسعد این را گفت: الحمدلله که آتش جنگ تمام شد، اوّلی این، دومی این، سومی این، یکی از آنها این است «أَوْ أَنْ یَأْتِیَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَزِیدَ» شیعه میتواند جرأت بکند بگوید: شیخ مفید میگوید: امیر المؤمنین یزید! ؟ آقا قرآن از قول شیطان نقل کرده است، «هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَهِ الْخُلْدِ»[۱۰] شیخ مفید میگوید: عمرسعد گفت، نگفت: امام حسین گفت که بخواهد پاسخ بدهد. عمرسعد گفت. عمرسعد گفت، نه امام حسین که شبهه بشود. اصلاً کسی فکر نمیکرد تا امروز یک نفر از ترکهی شیعیان پیدا بشود، حرف بنی امیّه را بزند که بخواهند پاسخ بدهند. البتّه خیلیها باز پاسخ دادند ولی باور نمیکردند، این حرف بسیار واضح است. شیخ مفید گفته است: امیر المؤمنین یزید؟!؟؟؟؟
سروش
طبری گفته
حامد
در خود مطلب تاریخ طبری نقد این مطلب وجود دارد. طبری از ابومخنف چند تا نقل آورده است
طبری میگه بله آقا اینها به یک جای دوری رفتند، با هم صحبت کردند، کسی نشنید. «فتحدث الناس بِذَلِکَ»[۱۱] مردم با هم حرف میزدند «وشاع فِیهِمْ مِنْ غَیْرِ أن یکونوا سمعوا من ذَلِکَ شَیْئًا» شایعه زیاد شده بود، بدون اینکه بشنوند. نمیشنیدند، این دو نفر با هم صحبت کردند، کسی نشنید. کسی نشنید چه گفتند، همینطور یک چیزی شایعه شد. «وَلا علموه» نه کسی خبر دقیق داشت، نه شنیده بود. نه خبر موثّق، همان ابو مخنفی که داری از او نقل میکنی ببین قبل از آن چه گفته است. میگوید: «وشاع فِیهِمْ مِنْ غَیْرِ أن یکونوا سمعوا من ذَلِکَ شَیْئًا» نه شنیده بودند «وَلا علموه» نه دیده بودند. بعد این سه گانه را مطرح میکنند.
سروش
ترجمه میکنم طبری را . . . .
حامد
گویندهی محلّ بحث ما که میخواهد خالی ببندد، سه گانه را جا به جا میکند که مردم هنگ نکنند. میگوید: که اوّل گفت: بگذارید برگردم، از طبری دارد میخواند. دوم گفت: بگذارید به مرز بروم. سوم گفت: بگذارید بروم با یزید مذاکره بکنم، ببینم نتیجه چه میشود
متن را دارد از رو میخواند عربی کلمه به کلمه، به اینجا که میرسد فارسی جا به جا میگوید. نمیشود ندیده باشی چون رجوع که بکنی میبینی لغت به لغت دارد معنی میکند. میگوید: اوّل گفت: برگردم. دوم گفت: به مرز بروم. سوم گفت: بروم مذاکره بکنم. من جمله میخوانم لغت به لغت معنی میکنم. میگوید: گفت که: «إمَّا أن أرجَع إِلَى المَکانِ الَّذِی أقبَلتُ مِنْهُ» از همان راهی که آمدم برگردم. «وَ إمَّا أن أضَعَ یَدی فِی ید یَزِید بن مُعَاوِیَه» این دومی است. «فَیرى فِیمَا بَینی و بَینه رأیَه» که میگویم «وَ إمَّا أن تُسَیِّرونی إِلَى أی ثَغر مِن ثغور الْمُسْلِمِینَ» سومین است که به مرز بروم. جا به جا میگوید.
سروش
ترجمه میکنم . . . .
حامد
امّا جملهای که مذاکره معنا کرده است من عربی آن را میخوانم، من جملهی آن را میخوانم و لغت به لغت معنا میکنم. «وَ إمَّا أن أضَعَ» یا اینکه قرار دهم «یَدی» دست خود را «فِی یَد» در دست «یَزِید بن مُعَاوِیَه» که تازه ارشاد امیر المؤمنین هم نقل کرده بود. «فَیرى فِیمَا بَینی و بَینه رأیَه» تا یزید آنچه دربارهی من میداند، نظر دهد. این یعنی مذاکره؟! من تسلیم هستم، دست در دست او میگذارم ببینم چه دستور میدهد.
سروش
وضع فکری و گرایشات سیاسی- اجتماعی ما در دهه های اخیر یک تغییری کرده است و در اثر این تغییر، بخشی از گزارشاتی که قبلا به راحتی و سهولت در منابع ما می آمد، الان از ذکرش و گزارشش و از نقلش پرهیز می کنیم. چون با فضای امروز نمی سازد. دقت می کنید؟ برای شیخ مفید هیچ مشکلی نیست که در کتابش بنویسد که امام حسین(ع) حاضر بود برود شام و با یزید مذاکره کند. ای را می نویسد. این فقط او هم نیست که می نویسد، قرنها این مطالب در کتابهای ما به راحتی نوشته می شد و هیچ بار منفی به طور کلی نداشت. نمی گفتند این حرفها چیست؟! بعدا یک شرایطی اتفاق افتاد که در این دهه های اخیر که شما ملاحظه می فرمایید می بینید که علمای ما، متفکرین ما، بزرگانِ ما مثل اینکه خجالت می کِشَند اینها را بگویند که امام حسین با یزید برود مذاکره کند؟! برود شام برای مذاکره کردن؟! از بس این امر قبیح تلقی می شود، سعی کردند یک تاریخی از عاشورا و کربلا ارائه کنند که یک تاریخ خیلی پاستوریزه باشد و اینجور چیزها در آن پیدا نشود. به هرحال این اتفاق افتاده است. من الان درصدد این نیستم که بگویم چه کسی و در کجا، کاری به این نداریم. ولی در گذشته تعصبات سیاسی کمتر در نقل تاریخ اثر داشته است.
حامد
بروید رجوع بکنید دکتر آیتی نه ۳۰ سال بعد از انقلاب که میگوید: در ۳۰ سال اخیر نگذاشتند ما یک حرفهایی را بزنیم. مرحوم دکتر آیتی ۵۲ سال پیش از دنیا رفته است. همینطور معنا کرده است. به کتاب مقتل جامع سیّد الشّهداء جلد ۱ رجوع بکنید، همینطور معنا کرده است. به ترجمهی تاریخ طبری رجوع بکنید نشر اساتیر چاپ کرده است همینطور ترجمه کرده است که دارم به شما میگویم. مذاکره کنیم؟! دست خود را در دست او بگذارم، تا هر طور میخواهد راجع به من نظر بدهد. این یعنی چه؟ یعنی تسلیم. به این چه میگویند؟ میگویند: مذاکره. برد-برد هم است. این مذاکره است؟!
سروش
ابی مخنف نقل کرده مذاکره کردند
حامد
ین را که طبری نقل میکند، میگوید: «قَالَ أَبُو مخنف:» نقل بعدی ابو مخنف. هر چه ابومخنف را بزرگ کردی در قبلی که بزرگ است در این هم است دیگر. بلافاصله میگوید: «فأما» در رابطه با خبر قبل. «عبد الرَّحْمَن بن جندب فَحَدَّثَنِی عن عقبه بن سمعان» میگوید: عقبه بن سمعان. قبلی را یا بدون راوی نقل میکنند یا از عمرسعد، بعدی را عقبه بن سمعان غلام رباب در کربلا نقل کرده است. گفت: مسئله شایع شد. یک حرفی شایع میشود، همین الآن هم شایعه میشود از صبح تا به حالا خیلی از افراد با من تماس گرفتند، شوهر خالهی من از ایوانک به من زنگ زده است که امام حسین مذاکره کرده است؟ خوب اگر یک کسی یک حرف بیربطی بگوید: پخش میشود. گفتم: شب جواب این را میدهم و برای شما میفرستم. شایع شد، چون شایع شد به سراغ چه کسی میروی؟ شاهد ماجرا در کربلا، عقبه بن سمعان غلام رباب. به یاد دارید بارها گفتیم غلامها را نمیکشتند، این بعد از کربلا زنده مانده است، این در کربلا نجنگیده است، زنده مانده است. از او پرسیدند؛ اینطور گفت: «صَحَبتُ حَسیناً» با حسین همراه بودم. «فَخَرجتُ مَعَهُ مِنَ الْمَدِینَهِ إِلَى مَکّه» از مدینه تا مکّه «وَ مِن مَکَّه إِلَى العراق» از مکّه تا عراق. «وَ لَم أفارِقهُ حَتَّى قُتُل» تا از دنیا رفت از او جدا نشدم. شما در تاریخ طبری نگاه بکنید خیلی جاها امام دارد با یک کسی حرف میزند، مثلاً میفرماید: عُقبه این افسار اسب را نگه بدار، کنار امام است، نوکر امام است، خادم امام است. تا از دنیا رفت، او را ترک نکردم. «وَ لَیسَ مِن مُخَاطبتهِ النَّاس کَلمه بِالْمَدِینَهِ وَ لا بِمَکَّه و َلا فِی الطَّریق وَلا بِالْعِرَاقِ» در مدینه، در مکّه، در مسیر، در عراق حرفی نگفت. «وَ لا فِی عَسکرٍ إِلَى یُومِ مَقتلهِ» نه با ارتش دشمن حرف نزد، تا وقتی که شهید شد. «إلَّا وَ قَدْ سَمعتُهَا» همه را شنیدم. «أَلا وَ اللَّهِ مَا أعطاهُم» به خدا حسین یک چنین وعدهای نداد که چه؟ «مَا یَتذاکَرُ النَّاس وَ مَا یَزعُمون» آن چیزی که مردم در حرفهای خود میزنند که چیست؟ «مَن أن یَضَعَ یَدهُ فِی ید یَزِید بن مُعَاوِیَه» که دست خود را بردارد ببرد بگذارد در دست یزید بن معاویه. گفت: همه را شنیدم، «وَ اللَّهِ مَا أعطاهُم» والله یک چنین حرفی نگفت، یک چنین وعدهای نداد که دست در دست یزید بگذارم یا بروم یکی از مرزهای جامعهی اسلامی «وَلکنه قَالَ: دَعُونی» بگذارید بروم. همین چیزی که شما شنیدید «رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا» «وَ اللَّهِ مَا أعطاهُم» به این میگویند: تکذیب خبر.
آقای گویندهی ما ۷۰ دقیقه که حرف میزند، آن آخر میگوید: -خیلی زرنگ هستند، نکند کسی بیاید مچ ما را بگیرد، این حرفها را ۵۰ سال قبل از اینکه من و شما همدیگر را ببینیم، علمای ما جواب دادند- یک خبر هم از عُقبه است حالا غلام بوده است گفته است که من نشنیدم. خوب تو نشنیدی بقیه شنیدند. تکذیب که نکرده است. چطور باید تکذیب میکرد؟ اگر مرض نیست چطور… فرض کنید عقبه میخواست تکذیب بکند، چطور باید میگفت؟ انصافاً شما بودید چطور تکذیب میکردی؟ میگوید: گفت: من نشنیدم
سلام دوست عزیز
اپلود عکس و فایل :
https://98share.com/